امیرالمؤمنین علیه السلام روزى به عمربن سعد فرمود: چگونه اى آن زمان که در موقعیتى قرار بگیرى که میان بهشت و جهنم مخیر شوى و تو جهنم را انتخاب کنى؟عمر سعد گفت: به خدا پناه مى برم از این مطلب (یعنى هرگز چنین نمى کنم )؛ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ولى بدون شک این مطلب محقق خواهد شد. (مدینه المعاجز)
ءاترک ملک الرى و الرى منیة ام ارجع مذموما بقتل حسین
و فى قتله النار اللتى لیس دونها حجاب و ملک الرى قره عین
«آیا حکومت رى را رها کنم، با این که رى آرزوى من است؟! یا اینکه با کشتن حسین علیه السلام مذمت را قبول کنم؟ میدانم که در کشتن حسین علیه السلام آتش است که جدایى از آن نیست، ولى حکومت رى نیز روشنى چشم من است».
فردای آن شب پسر سعد نزد عبیدالله آمد و بهانه آورد که شما مرا به حکومت رى منصوب کرده اى و این مطلب در میان مردم پخش شده است، اگر اجازه دهی من به همان جا بروم و شما از بزرگان کوفه کسانى را که از من کارآزموده ترند به سوى حسین علیه السلام بفرست -و نام عده اى را نیز برد- .
عبیدالله گفت: من با تو در مورد کسى که مى خواهم به سوی حسین (علیه السلام) بفرستم مشورت نکردم؛ تو خودت اگر با لشکریان ما به سوی ایشان مى روى برو، در غیر این صورت حکم فرماندارى رى را به ما برگردان.
عمر سعد که اوضاع را چنین دید سخن عبیدالله را پذیرفت و با لشکریانش به سوی جنگ با امام حسین علیه السلام روانه شد.
و این چنین بود که پیشگوئى امیرالمؤمنین علیه السلام در حق این ملعون به حقیقت پیوست و از مسائل عبرت انگیز تاریخ آن که او حتى به حکومت رى نیز نرسید و زیانکار دو جهان شد و این در حالی بود که این حقیقت را سیدالشهدا علیه السلام نیز در کربلا به عمر سعد خبر داده بود.

تردید عمر سعد و مشورت او
و حوادث همانگونه شد که حضرت فرموده بود:
عبیدالله بن زیاد وقتى فرماندار کوفه شد و در صدد دفع قیام سیدالشهدا علیه السلام و تهیه لشکر افتاد به عمر بن سعد پیشنهاد کرد تا فرماندهى سپاه کوفه را عهده دار شود (او قبلا عمر بن سعد را فرماندار رى کرده و حکم او را هم به او داده بود).
عمر بن سعد وقتى پیشنهاد عبیدالله بن زیاد را شنید آن را نپذیرفت و درخواست کرد او را از انجام این کار معاف دارد.
عبیدالله که نقطه ضعف عمر سعد را -که همان ریاست طلبى بود- به خوبى تشخیص داده بود به او گفت: باشد، ولى آن حکم (فرمانداری ری) را به ما برگردان.
عمر سعد با شنیدن این سخن به تردید افتاد و گفت: «امروز را به من مهلت بده تا درباره این موضوع فکر کنم». سپس با اطرافیان خویش مشورت کرد و در جریان این مشورتها، همه او را از جنگ با سیدالشهدا علیه السلام و دل خوش کردن به وعده ی ابن زیاد منع کردند. برای مثال خواهرزاده اش به او گفت :
تو را به خدا سوگند مى دهم که به طرف حسین علیه السلام نروى، -که اگر بروی- گناه مى کنى و پیوند فامیلى را خواهى برید. به خدا سوگند اگر همه دنیا و حکومت آن، براى تو باشد و از آن بگذرى براى تو بهتر است از این که خدا را با خون حسین علیه السلام ملاقات کنى .
عاقبت محبت ریاست و جاه طلبى
عمر سعد در ظاهر نصیحت اطرافیانش را قبول کرد؛ ولى تمام آن شب را به سخنان عبیدالله فکر مى کرد و مردّد بود. نقل شده که او در آن شب ضمن اشعارى با خود زمزمه مى کرد که :

منبع:  به نقل از کتاب پیشگویی های امیرالمؤمنین علیه السلام