صبا ویژن

زمین خوردن بار سوم 
وقت دارید بخوانید..... داستان خیلی قشنگ...... 
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما 
در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان 
تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ 
بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او 
نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را 
تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم 
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد 
خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را 
خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به مسجد مطمئن ساختم.

با کریمان کارها دشوار نیست
برحضرت کریم تمنا چه حاجت است




توسط : کریمی نظر بدهید
      

Picture Hosted by Free Photo Hosting at http:/www.iranxm.com/رهبر





توسط : کریمی نظر بدهید
      

نظر ایت الله بهجت





توسط : کریمی نظر بدهید
      

صفحه1

مـوضـوع رهـبـرى و هـدایـت جـامـعـه ، هـمـواره در طـول تاریخِ حیات انسانى یک امر مهمّ سیاسى ، فـرهـنـگـى ، اجتماعى و تربیتى بوده است ؛ زیرا رهبران سهمى تعیین کننده در رشد یا انحطاط جـامـعـه هـا و مـلت هـا داشـته و دارند. اهمیّت رهبرى در جامعه از آن جهت است که زندگى اجتماعى و ویژگى هایش ایجاب مى کند فرد یا افرادى براى سامان دادن به امور مشترک میان انسان ها در جـامـعـه بـه رهـبـرى و هـدایت آنان همّت گمارند و براى جلوگیرى از هرج و مرج و بى نظمى ، برنامه ریزى کنند و آن را به اجرا درآورند.    ایـن موضوع ، ویژه جامعه خاصى نیست ، بلکه امرى بدیهى است . در جوامع امروز غربى ، ممکن اسـت رهـبـرى بـدان مـعـنـا کـه مـورد نـظـر مـا است ، مطرح نباشد. ولى قوانین اساسى در بیشتر کشورهاى دنیا، که با نظام دموکراسى اداره مى شوند، به گونه اى تدوین یافته است که یک فـرد نـسـبـت بـه دیگران داراى اختیارات و مسؤ ولیت هاى بیشترى است خواه عنوان پادشاه داشته باشد یا رئیس جمهور، یا صدراعظم و یا نخست وزیر.    اسـلام بـه عـنـوان دیـن کـامـل و جـامـع ، کـه بـراى تـمـام نـسـل هـا و در همه زمان ها و مکان ها، از طریق وحى بر آدمى عرضه شده است ، به رهبرى و هدایت جـامـعـه تـوجـّهى ویژه دارد. وجود پیامبران و انبیاى الهى و ائمه اطهار(ع ) خود نشان دهنده اهمیّت رهـبـرى و هـدایـت جـامعه به سوى کمال است . افزون بر این ، پیامبر اسلام (ص ) پس از هجرت بـه مـدیـنـه و فـراهـم سـاخـتن زمینه هاى حکومت و گرفتن بیعت از قبیله هاى مدینه و انعقاد پیمان بـرادرى مـیـان مـهـاجـران و انـصـار، نـخـسـتین حکومت اسلامى را بنا نهاد و خود، زمامش را بر عهده گـرفـت .





توسط : کریمی نظر بدهید
      

 صفحه دو   

در آن هـنـگـام ، مـسـاجـد، مـحـل تـجـمـّع مـسـلمـانـان بـراى حـل و فصل  امور عبادى ، اجتماعى و سیاسى شد. بدین ترتیب ، رهبرى و زمامدارى جامعه در مفهوم گسترده اش از همان هنگام در اجتماع مسلمانان شکل گرفت .    در بـاور شـیـعه ، پس از پیامبر(ص )، امامان معصوم (ع ) از سوى خداوند افزون بر آن که مسؤ ولیـّت رهـبرى سیاسى جامعه اسلامى را بر عهده داشته اند، یکى پس از دیگرى رهبرى و هدایت مـعـنـوى و دیـنـى جـامـعـه را نـیز عهده دار بودند. اساسا در آیین آسمانى اسلام ، رهبرى معنوى و زمامدارى سیاسى جدایى ناپذیرند.    هـر چـند در زمان غیبت دوازدهمین امام معصوم (ع ) شخص معینى براى ریاست حکومت تعیین نشده است ، ولى با توجّه به آیات قرآن و روایات معصومین (ع ) درباره ملاک هاى حاکم و زمامدار سیاسى ، مـشخص مى شود که رهبرى جامعه بر عهده فقیهان و کارشناسان دینى است ؛ چرا که از آنان به عنوان جانشینان پیامبر(ص )، امینان رسولان ، دژهاى اسلام ، حاکمان مردم و وارثان پیامبران ، یاد شده است . این روایات ، بر حاکمیت الهى فقیه و لزوم گردن نهادن مردم به این گونه ولایت و رهبرى تصریح دارند.    قـانـون اسـاسـى جـمـهـورى اسـلامـى ایـران کـه پـس از پـیـروزى انـقـلاب اسـلامـى در سال 1358 ه . ش تدوین و به تصویب خبرگان رسید، و اکثریت مردم هم به آن راى مثبت دادند، از اجـتـهاد فقیهان جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنّت معصومین (ع ) به عنوان یکى از پایه هـاى نـظـام جـمـهـورى اسـلامـى ایران ، یاد کرده و ولایت امر و امامت امّت در زمان غیبت حضرت ولى عصر(عج ) را بر عهده فقیه عادل با تقوى ، آگاه به زمان ، شجاع ، مدیر و مدبّر گـذاشـتـه اسـت . بـر این اساس ، در نظام جمهورى اسلامى ایران ، ولایت فقیه با اختیارات و ویژگى هاى خود در رأس هرم قدرت جاى دارد.     پس از ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) با تصویب مجلس خبرگان رهبری این مسولیت مهم و سرنوشت ساز برای رهبری جمهوری اسلامی ایران به عهده حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) نهاده شد که ایشان با درایتی خاص و بصیرتی بی بدیل از سال 1368 تاکنون کشور را راهبری و اداره نموده اند. اصل 110 قانون اساسى ، چهار وظیفه مهمّ در رابطه با کلّ نظام جمهورى اسلامى ایران را بر عهده رهبر گذاشته است : 1- تـعـیین سیاست هاى کلّى نظام جمهورى اسلامى ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام 2- نظارت بر حُسن اجراى سیاست هاى کلّى نظام . 3- حلّ اختلاف و تنظیم روابط قواى سه گانه .4-  حلّ معضلات نظام که از طریق عادى قابل حلّ نیست ، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام .    لذا با عنایت به موارد فوق الذکر و ضرورت آشنایی با رهنمودها و فرمایشات مقام معظم رهبری، بر آن شدیم تا با جمع آوری و تدوین فرمایشات مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) شما پیروان طریق ولایت و میراثداران فرهنگ ناب اسلامی و محمدی (ص) را با راهبری ها و اندیشه های سازنده رهبر فرزانه آشنا کنیم.   





توسط : کریمی نظر بدهید
      
برای رسیدن به موفقیت یکسری نکات ریز و مهمی در زندگی وجود دارد که باید همیشه به آنها توجه کنیم و آنها را ملکه ذهن خود قرار دهیم.
به یاد داشته باش که ...
1) آنان که تجربه های گذشته را به خاطر نمی آورند محکوم به تکرار اشتباهند.
2) از میان کسانی که برای دعای باران به میعادگاه می روند تنها کسانی که با خود چتر می برند به کارشان ایمان دارند.
3) پیچهای جاده آخر جاده نیستند مگر این که خودت نپیچی.
4) وقتی به چیزی می رسی بنگر که در ازای آن از چه گذشته ای.
5) آدمهای بزرگ شرایط را خلق می کنند و آدم های کوچک از آن تبعیت می کنند.
6) آدمهای موفق به اندیشه هایشان عمل می کنند اما سایرین تنها به سختی انجام آن می اندیشند.
7) گاهی خوردن لگدی از پشت برداشتن گامی به جلو است.
8) هرگز به کسی که برای احساس تو ارزش قائل نیست دل نبند.
9) همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت می دهد به راحتی دل بکنی.
10) با هر کسی مانند خودش رفتار کن تا نتیجه و عکس العمل کارش را قلبا احساس کند.
11) هرگز برای کسی که حاضر نیست برای تو کاری انجام بدهد، کاری انجام نده.
12) به کسانی که خوبی دیگران را بی ارزش یا از روی توقع می دانند خوبی نکن اما اگر خوبی کردی انتظار قدردانی نداشته باش.
13) قضاوت خوب محصول تجربه است و از دست دادن ارزش و اعتبار محصول 14قضاوت بد.
15) وقتی خوشبخت هستی که وجودت آرامش بخش دیگران باشد.
16) به خودت بیاموز هر کسی ارزش ماندن در قلب تو را ندارد.
17) هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش، گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که زندگیت را روشن می کند.
18) همیشه حرفی رو بزن که بتونی بنویسی، چیزی رو بنویس که بتونی امضاش کنی و چیزی رو امضاء کن که بتونی پاش بایستی.
19) هرگاه نتونستی اشتباهی رو ببخشی اون از کوچکی قلب توست، نه بزرگی اشتباه.
20) همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت می دهد به راحتی دل بکنی.
21) عادت کن همیشه حتی وقتی عصبانی هستی عاقبت کار را در نظر بگیری.
22) آنقدر به در بسته چشم ندوز تا درهایی را که باز می شوند نبینی.
23) کسی که برای آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند.
24) آنکه برای رسیدن به تو از همه کس می گذرد عاقبت روزی تو را تنها خواهد گذاشت.
25) نتیجه گیری سریع در رخدادهای مهم زندگی از بی خردی است.
26) هیچ گاه ابزار رسیدن به خواسته دیگران نشو.
27) اگر می خواهی اعمالت مورد پسند خدا باشد، در سختیها از خودت بگذر، دیگران را قربانی نکن.
28) از قضاوت دست بکش تا آرامش را تجربه کنی.
29) دوست برادری است که طبق میل خود انتخابش می کنی.
30) لیاقت محبت و مهربانی دیگران را داشته باش.




توسط : کریمی نظر بدهید
      
انسان ها در برابر نعمت هایی که به آنها داده شده است تکالیفی دارند که وظیفه انسان در برابر دین و آبرو و اهل و عیال و اموال خود پشتیبانی از آنهاست و کوتاهی واهمال در قبالشان (بی غیرتی) نتایج وخیمی برای خود و خانواده و هم برای اجتماع در پی دارد.

حسینیان زیر بار زور نمی روند
"[إِنَ] النَّاسَ فِیَّ أُسْوَةٌ " (الکافی/ج7/ص266) یعنی من به شما الگو هستم. امام حسین نگفت: من زیر بار یزید نمی‌روم. فرمود:"مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه " (بحارالانوار/ج44/ص324) مثل حسین زیر بار مثل یزید نباید برود. یک وقت می‌گوید: من زیر بار او نمی‌روم. می‌گوییم: خوب این قصه‌ی شخصی است. امام حسین خودش را گفته است. گفته: من زیر بار یزید نمی‌روم. قصه‌ی شخصی است. نمی‌گوید: من زیر بار او نمی‌روم.
حضرت در فرمایش خود می فرمایند : هرکس مثل من است، نباید زیر بار کسی برود که مثل یزید است. "مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه " یعنی یک جریان است، یک امر شخصی نیست. حالا یک حسینی بود، زیر بار یزید نرفت. هرکس مثل حسین است، نباید زیر بار هرکس برود که او مثل یزید است. این خیلی مهم است.
رهبری چه کسی را قبول می‌کنیم؟ پای پرچم چه کسی سینه می‌زنیم؟ به چه دلیل خودت را به این آقا فروختی؟ به چه دلیل خودت را به این حزب فروختی؟ چقدر سوادشان بیش از تو است؟ چه کمالی دارند که تو نداری؟ چرا خودت را فدا می‌کنی؟ خودت را به چه کسی می‌فروشی؟ به چه چیزی می‌فروشی؟ بسوزد دنیا طلبی! عمر سعد امام حسین را می‌شناخت. به او گفتند: حکومت، پست به تو می‌دهیم. به خاطر حکومت حاضر شدند سر امام حسین را ببرند، برای حکومت. چه چیزی با چه چیزی معامله شد؟ در زمان ما هم هست. در زمان ما گاهی وقت‌ها افرادی خودشان را می‌فروشند. می‌گوییم: آقا به چه دلیل خودت را به این می‌فروشی؟
آخرین کلام امام حسین علیه السلام چه بود؟
می‌دانید آخرین کلام امام حسین چه بود؟ امام حسین در گودی قتلگاه افتاد. به خیمه‌ها حمله کردند. ایشان دیگر طاقت اینکه بلند شود راه برود، روی اسب سوار شود را نداشت. ولی همین طور با چشم‌هایش دید، که دارند سراغ زن و بچه می‌روند، فرمود: اگر هم دین ندارید آزاده باشید. چه کار به زن و بچه‌ی من دارید! یعنی آخرین کلام امام حسین غیرت بود. مردها نباید اجازه بدهند کسی خانمشان را ببیند.
نکته ی قابل توجه برای همگان
بی غیرتی ازجمله صفات رذیله‌ای است که در زمان ما نسل بشر را بیش از پیش به چالش کشیده و استعمارگران و سرمایه‌دارن و قدرت های سلطه‌گر دست در دست هم در پی ترویج و اشاعه آن هستند تا ملت ها را از داخل تهی کرده، روح مردانگی و آزادی خواهی را در آنها منسوخ سازند تا هر چه بیشتر و آسانتر بتوانند امیال و خواسته های پلید خود را در جهان کنونی پیاده کنند.
در رفتارهایمان دقت بیشتری داشته باشیم و نگذاریم بیگانگان به اهداف شوم خود برسند .
به راستی عوامل بی غیرتی چه چیز است؟
از جمله علل اصلی این صفت خبیثه، خود کم‌بینی و ضعف نفس است که نفس را یارای دفاع و حمایت از آنچه که شرع و عرف پشتیبانی و نگهبانی از آن را بر وی واجب و ضروری شمرده است ندارد و در این حالت است که قوه غضبیه که به عنوان پاسبان انسان به او ارزانی شده است از حالت عادی خود خارج شده، راه تفریط را می‌پیماید.[نراقى‏، ملا مهدى؛ جامع السعادات‏، تصحیح و تعلیق، سید محمد کلانتر،ج1،ص301]
علت دیگر، مشغول شدن به ترانه‌ها و موسیقی‌های حرام و مبتذل می‌باشد که مرد را بی‌غیرت و زن را بی‌حیا می کند،[کلینی،یعقوب؛ کافی،تحقیق علی اکبر ،ج5،ص536]
این مطلب با اندک توجه به چنین افرادی کاملاً مشهود و ملموس است که پیش چشمان اینان با نوامیسشان شوخی و احیاناً بی‌عفتی می‌کنند، اما دریغ از رگ غیرتی که در این افراد به حرکت درآید. ایشان بی غیرتی را به جایی می‌رسانند که به جای ناراحتی ابراز خوشنودی کرده و به آن تشویق می‌کنند و فریاد تمدن و فرهنگ مأبی سر می‌دهند و متأسفانه گاهی دیده می‌شود که زنان و دختران پاک مسلمان در اثر خود کم‌بینی و احساس حقارت پوشالی که در برابر غربی ها و خارجی ها در خود احساس می‌کنند بدون فکر و اندیشه و به صرف تقلید کورکورانه، طوق نحس پیروی از آنها را بر گردن آویخته، عنان اختیار خویش را به دستان نالایق آن بی‌خبران می‌دهند.
این نکته را فراموش نکنیم که انسان ها در برابر نعمت هایی که به آنها داده شده است تکالیفی دارند که وظیفه انسان در برابر دین و آبرو و اهل و عیال و اموال خود پشتیبانی از آنهاست و کوتاهی واهمال در قبالشان (بی غیرتی) نتایج وخیمی برای خود و خانواده و هم برای اجتماع در پی دارد.

منابع :
سایت حجت الاسلام قرائتی
سایت اخلاق شیعه




توسط : کریمی نظر بدهید
      
در بندى مرحوم ذکر کرده است که در نزد حضرت صادق علیه السلام شخصى از اصحابش بود، پس زمانى که شب داخل شد و نماز واجبى را ادا کردند،
طعام تناول نمودند، بعد از آن ، آن شخص خوابید، و حضرت مشغول عبادات و مناجات با قاضى الحاجات گردید.
تا طلوع صبح صادق حضرت هیچ نخوابید، چون صبح شد، آن شخص بیدار شد عرض کرد:
یا سیدى قسم ، به خدا من از نجات خود ماءیوس شدم ،
و امید نجات اصلا ندارم ، حضرت فرمود چرا؟ عرض کرد:
که چون احوالات جناب تو چنین باشد، که با وجود منصب امامت و طهارت اصلا نخوابیدى و متصل به عبادت و مناجات شب را ره روز آوردى و از خوف الهى لذت خواب به چشمهاى مبارکت نیامد،
و گریستى با این که خداوند عالم خلق نکرده است ، آسمانها و آنچه در آسمانهاست و دنیا و آخرت را مگر به برکت وجود مبارک شما، پس من چگونه امید به نجات داشته باشم ، با این احوال و کمى طاعات و عبادات که دارم .
حضرت فرمود : که تو شب گذشته عملى انجام دادى که آن عمل تو با فضیلت آن چه که من مشغول آن شدم ، مساویست .
عرض کرد که من در شب گذشته چه کردم ، فرمود : زمانیکه مى خوابیدى عطش بر تو غلبه کرد ، برخاستى و کوزه را برداشتى و آب نوشیدى و حسین علیه السلام را به یاد آوردى و بر او صلوات فرستادى و قاتلینش را لعنت کردى !
و به خوابگاه خود بازگشتى ، و خوابیدى و این ، آن عمل فضل توست




توسط : کریمی نظر بدهید
      
امام صادق می‌فرماید: «پرچمداران کفر در جنگ احد نُه نفر بودند که همه آن‌ها به دست علی به هلاکت رسیدند.خوابیدن علی در بستر پیامبر در لیله المبیت نشانی از خودگذشتگی و فداکاری آن حضرت است که در راه اعتلای اسلام از هیچ کوششی دریغ نکرد
بخشی از سیره اخلاقی امام علی(علیه السلام)
پی بردن به سیره کسانی که از نوادر عالم هستی‌اند، آن گونه که هست کار ساده‌ای نیست. شبلی شمیل می‌گوید: «علی(علیه السلام) پیشوای همه بشر است، شرق و غرب در گذشته و حال نظیر او را ندیده است.»[1] با این حال شمایی کلّی از ویژگی‌های علی را ترسیم می‌کنیم:
الف) علی و عدالت: ابن عبدالبرّ مالکی می‌نویسد: مالی نزد علی نمی‌آوردند مگر آن که بی‌درنگ آن را تقسیم می‌کرد و چیزی از آن را در بیت‌المال نمی‌گذاشت مگر آن که در آن روز مستحقّی نمی‌یافت و می‌فرمود: ای دنیا دیگری را فریب بده. هیچ چیزی برای خود از بیت‌المال بر نمی‌داشت و دور و نزدیک در نزد او یکسان بود و کسی را به امارت شهرها نمی‌گمارد مگر آن‌که از اهل دین و امانت باشد و هنگامی که گزارشی از خیانت کارگزارانش می‌رسید، به او نامه می‌نوشت و به دنبال آن ابلاغ می‌کرد، وقتی نامه‌ام به تو رسید آنچه در بیت‌المال است حفظ کن تا کسی را بفرستم که اموال را تسلیم او نمایی. سپس به آسمان نگاه می‌کرد و می‌گفت: «خدایا تو می‌دانی که من آن‌ها را دستور ندادم تا به بندگانت ستم کنند.»[2] ابن ابی الحدید معتزلی از فضیل نقل می‌کند که گفت: «مؤثرترین عاملی که مردم را از اطراف علی پراکنده نمود، عدالت او در تقسیم اموال بود، زیرا او اشراف را بر دیگران برتری نمی‌داد و همچون پادشاهان با سران قبایل ساخت و ساز نمی‌کرد و هیچ کس را با بیت‌المال به سوی خود جلب نمی‌کرد ولی معاویه برخلاف او مردم را با بیت‌المال جذب می‌کرد، لذا اینگونه افراد به سراغ معاویه می‌رفتند.[3]
ب) زهد علی علیه السلام : این اثیر می‌گوید: «ما از ترسیم زهد علی ناتوانیم»[4] علی آمد تا نظریه اسلام را در حکومت نشان دهد. او آمد تا نان جویی را که آردش به دست همسرش تهیه می‌شد بخورد و بر کیسه آن نان خشک مهر بزند و بگوید: من دوست ندارم از غذایی که نمی‌دانم چگونه تهیه شده بخورم و هرگز در قصرهای مجلل و باشکوه سکونت نکرد.[5] جرج جرداق می‌گوید: «آیا حکمرانی را سراغ دارید که از پوشیدن لباس نرم خودداری کند، زیرا که در گوشه و کنار کشور کسانی هستند که لباس زیر به تن دارند؟! و بیم داشته باشد از این که در همی پس‌انداز کند چون در بین مردم تهیدستان هستند و اگر نمی‌تواند گرسنگان را سیر کند خود نیز گرسنه بماندو حتی از فرزندان و اصحاب خود بخواهد که آن‌ها نیز گرسنه باشند.»[6]
ج) شجاعت و فداکاری: امام صادق می‌فرماید: «پرچمداران کفر در جنگ احد نُه نفر بودند که همه آن‌ها به دست علی به هلاکت رسیدند.خوابیدن علی در بستر پیامبر در لیله المبیت نشانی از خودگذشتگی و فداکاری آن حضرت است که در راه اعتلای اسلام از هیچ کوششی دریغ نکرد.
د) صبر و بردباری: زندگانی امام علی علیه السلام بعد از پیامبر را به دوره‌های زیر می‌توان تقسیم کرد:
1ـ دوره صبر و مدارا که 25 سال طول کشید. (از سال 11 هجری تا 35 هجری)
 
2ـ دوره به قدرت رسیدن امام (چهار سال و نُه ماه).
بنابراین صبر و تحمل حضرت بسیار زیاد بوده است و با همین ویژگی توانسته از اسلام و مسلمین حفاظت نماید.
هـ) انفاق به فقرا و یتیمان: به اتفاق مفسران آیه 274 سوره بقره که می‌فرماید: «کسانی که اموال خود را (در راه فقرا) شب و روز پنهان و آشکار انفاق می‌کنند، درباره علی نازل شده است و آن حضرت پیوسته از یتیمان و مستمندان دستگیری می‌کرد و روح بزرگ و مهربان او تا پایان عمر از انفاق به فقرا لحظه‌ای آرام نگرفت. در این زمینه شواهد بسیاری موجود است.[7]
و) آزاد کردن بردگان: این کار از مستحبات مورد تأکید در اسلام است و از رسول اکرم روایت شده که فرمودند: «هر کس بنده مؤمنی را آزاد ساخت، خداوند عزیز جبّار در برابر هر عضوی از آن بنده عضوی از شخص آزاد کننده را از آتش جهنم آزاد می‌سازد.» [8]
علی در این زمینه نیز پیشگام بود و موفق شد از حاصل دسترنج خود (نه از بیت‌المال) هزار بنده را بخرد و آزاد سازد و امام صادق به این حقیقت گواهی داده است.[9]

پی نوشت ها :
[1] - جرج جرداق، الامام علی صوت العداله الانسانیه، ج 1، ص 7.
[2] - ناظم‌زاده قمی، اسغر، تجلی امامت، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ سوّم، ص 67.
[3] - ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 2، ص 197.
[4] - ناظم‌زاده قمی، اصغر، همان، ص 66.
[5] - قطب محمد، العداله الاجتماعیه فی الاسلام.
[6] - جرداق، جرج، همان.
[7] - سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص 296.
[8] - کلینی، روضه کافی، ج 2، ص 181.
[9] - مجلسی محمد باقر، بحارالانوار ، ج 41، ص 43.




توسط : کریمی نظر بدهید
      
امیرالمؤمنین علیه السلام روزى به عمربن سعد فرمود: چگونه اى آن زمان که در موقعیتى قرار بگیرى که میان بهشت و جهنم مخیر شوى و تو جهنم را انتخاب کنى؟عمر سعد گفت: به خدا پناه مى برم از این مطلب (یعنى هرگز چنین نمى کنم )؛ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ولى بدون شک این مطلب محقق خواهد شد. (مدینه المعاجز)
ءاترک ملک الرى و الرى منیة ام ارجع مذموما بقتل حسین
و فى قتله النار اللتى لیس دونها حجاب و ملک الرى قره عین
«آیا حکومت رى را رها کنم، با این که رى آرزوى من است؟! یا اینکه با کشتن حسین علیه السلام مذمت را قبول کنم؟ میدانم که در کشتن حسین علیه السلام آتش است که جدایى از آن نیست، ولى حکومت رى نیز روشنى چشم من است».
فردای آن شب پسر سعد نزد عبیدالله آمد و بهانه آورد که شما مرا به حکومت رى منصوب کرده اى و این مطلب در میان مردم پخش شده است، اگر اجازه دهی من به همان جا بروم و شما از بزرگان کوفه کسانى را که از من کارآزموده ترند به سوى حسین علیه السلام بفرست -و نام عده اى را نیز برد- .
عبیدالله گفت: من با تو در مورد کسى که مى خواهم به سوی حسین (علیه السلام) بفرستم مشورت نکردم؛ تو خودت اگر با لشکریان ما به سوی ایشان مى روى برو، در غیر این صورت حکم فرماندارى رى را به ما برگردان.
عمر سعد که اوضاع را چنین دید سخن عبیدالله را پذیرفت و با لشکریانش به سوی جنگ با امام حسین علیه السلام روانه شد.
و این چنین بود که پیشگوئى امیرالمؤمنین علیه السلام در حق این ملعون به حقیقت پیوست و از مسائل عبرت انگیز تاریخ آن که او حتى به حکومت رى نیز نرسید و زیانکار دو جهان شد و این در حالی بود که این حقیقت را سیدالشهدا علیه السلام نیز در کربلا به عمر سعد خبر داده بود.

تردید عمر سعد و مشورت او
و حوادث همانگونه شد که حضرت فرموده بود:
عبیدالله بن زیاد وقتى فرماندار کوفه شد و در صدد دفع قیام سیدالشهدا علیه السلام و تهیه لشکر افتاد به عمر بن سعد پیشنهاد کرد تا فرماندهى سپاه کوفه را عهده دار شود (او قبلا عمر بن سعد را فرماندار رى کرده و حکم او را هم به او داده بود).
عمر بن سعد وقتى پیشنهاد عبیدالله بن زیاد را شنید آن را نپذیرفت و درخواست کرد او را از انجام این کار معاف دارد.
عبیدالله که نقطه ضعف عمر سعد را -که همان ریاست طلبى بود- به خوبى تشخیص داده بود به او گفت: باشد، ولى آن حکم (فرمانداری ری) را به ما برگردان.
عمر سعد با شنیدن این سخن به تردید افتاد و گفت: «امروز را به من مهلت بده تا درباره این موضوع فکر کنم». سپس با اطرافیان خویش مشورت کرد و در جریان این مشورتها، همه او را از جنگ با سیدالشهدا علیه السلام و دل خوش کردن به وعده ی ابن زیاد منع کردند. برای مثال خواهرزاده اش به او گفت :
تو را به خدا سوگند مى دهم که به طرف حسین علیه السلام نروى، -که اگر بروی- گناه مى کنى و پیوند فامیلى را خواهى برید. به خدا سوگند اگر همه دنیا و حکومت آن، براى تو باشد و از آن بگذرى براى تو بهتر است از این که خدا را با خون حسین علیه السلام ملاقات کنى .
عاقبت محبت ریاست و جاه طلبى
عمر سعد در ظاهر نصیحت اطرافیانش را قبول کرد؛ ولى تمام آن شب را به سخنان عبیدالله فکر مى کرد و مردّد بود. نقل شده که او در آن شب ضمن اشعارى با خود زمزمه مى کرد که :

منبع:  به نقل از کتاب پیشگویی های امیرالمؤمنین علیه السلام




توسط : کریمی نظر بدهید
      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >